آآآهای چشم مگر تو نبودی که هر روز آرزوی دیدن چهره زیبایش را داشتی؟
ای گوش مگه تو نبودی که در آرزوی شنیدن صدایش بودی؟
و شما پاها که همیشه مشتاق رفتن به سویش بودید؟
و حالا چرا اینچنین با او مخالفید!!!
همه اعضا روی بر گرداندند وبه نشانه اعتراض جلسه را ترک کردند
تنها عقل و قلب در جلسه ماندند
عقل گفت:دیدی قلب!همه از عشق بی زارند
ولی متحیرم با وجودی که عشثق بیشتر از همه تو را آزرده چرا هنوز از او حمایت میکنی!؟!
قلب نالید و گفت: من بی وجود عشق دیگر نخواهم بود وتنها تکه گوشتی هستم که در هر ثانیه کار ثانیه قبل رو تکرار میکندو فقط با عشق میتوانم یه قلب واقعی باشم