loading...
وب سایت عاشقانه حس سرا
Admin بازدید : 78 سه شنبه 19 آبان 1394 نظرات (0)

قانعم...!

اون قسمت من نبود...!

مال مردم بود...!

قوربونت دل خودم که مال مردم خور نیست!

 .

.

.

{به ادامه مطلب بروید}

 

 

 

هیچ نمی گویم!!!

دارم که بگویم،اما نباید گفت!!!شاید

این سکوت زیباتر است

 

 

 

وفاداری؟خدا رحمتش کنه...

صداقت؟یادش بخیر...

غیرت؟به احترامش یک لحظه سکوت...

معرفت؟یابنده پاداش میگیرد...

عشق؟از دم قسط...

واقعا به کجا چنین شتابان؟

 

 

 

در کودکی در کدام بازی ، راهت ندادند… که امروز ،

اینقدر دیوانه وار ،…. تشنه ی

بازی کردن ” با آدم هایی؟؟؟!

 

 

 

بعضی وقت ها ‌ چنان کیشت می کنند ‌

که سالهای سال مات می مانی

 

 

گاهی نیاز است دکتر به جای یک مشت قرص …

برایت فریاد تجویز کند

 

 

 

حالا که رفتني شده اي طبق گفته ات

باشد، قبول...لااقل اين نکته را بدان:

آهن قراضه اي که چنان گرم گرم گرم

در مي تپيد،

دلم بود...

نا مهربان...

 

 


گاهی از خیال من گذر می کنی …
بعد اشک می شوی …
رد پاهایت خط می شود روی گونه ی من …

 

 

محال نیست برگشتنت ولی من میروم...!

تا ما شدنمان “محال” بماند …

 

 

 

یه وقتایی اونقدر هیچکس حالی ازت نمیپرسه

که آدم شک میکنه نکنه مرده و خودش خبر نداره !

 

 

به زندگیم پوزخند نزن …

من روزی کسی را داشتم که با تمام وجود صدایم میکرد “عشق” !

 

 

نامردها … چند بغض به یک گلو ؟

 

 

خیلی خسته ام
خسته تر از آنکه بخواهم راجع بهت فکر کنم ،

که بودنت را آرزو کنم یا رفتنت را توجیه …

 

 

دلم برای خودم سوخت وقتی صدایم کردی “شما” …

 

 

 

{نظر یادت نره با معرفت}

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 30
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 25
  • آی پی دیروز : 20
  • بازدید امروز : 41
  • باردید دیروز : 28
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 41
  • بازدید ماه : 830
  • بازدید سال : 5,323
  • بازدید کلی : 30,660